- رای دادن
- اظهار عقیده کردن، حکم کردن، رای دادن، چاشتن و یچیرنیدن
معنی رای دادن - جستجوی لغت در جدول جو
- رای دادن
- голосовать
- رای دادن
- wählen
- رای دادن
- голосувати
- رای دادن
- głosować
- رای دادن
- stemmen
- رای دادن
- मतदान करना
- رای دادن
- memilih
- رای دادن
- להצביע
- رای دادن
- oy vermek
- رای دادن
- kupiga kura
- رای دادن
- ลงคะแนน
- رای دادن
- ভোট দেওয়া
- رای دادن
- ووٹ دینا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گذاشتن راه برای کسی تا بگذرد
صلاح دانستن، مناسب تشخیص دادن
به وقوع پیوستن امری، رخ دادن، اتفاق افتادن، پدید آمدن و واقع شدن امری
اجازۀ عبور دادن، به یک سو رفتن و راه را برای عبور کسی باز گذاشتن
اجازه دادن
گول خوردن، فریفتن
پراکنده ساختن
واگذاشت زبانزدی در منگیا (قمار) و ورزش نوبت خود را در قمار بحریف دادن، در بازیهایی مثل والیبال و فوتبال توپ را بهمبازی خود رد کردن
تسکین دادن تسلی دادن، ایجاد آرامش بوجود آوردن امنیت، اطمینان دادن مطمئن ساختن، مسکن دادن منزل دادن