جدول جو
جدول جو

معنی رای دادن - جستجوی لغت در جدول جو

رای دادن
اظهار عقیده کردن، حکم کردن، رای دادن، چاشتن و یچیرنیدن
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
فرهنگ لغت هوشیار
رای دادن
Vote
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
رای دادن
голосовать
دیکشنری فارسی به روسی
رای دادن
wählen
دیکشنری فارسی به آلمانی
رای دادن
голосувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
رای دادن
głosować
دیکشنری فارسی به لهستانی
رای دادن
投票
دیکشنری فارسی به چینی
رای دادن
votar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
رای دادن
votare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
رای دادن
votar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
رای دادن
voter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
رای دادن
stemmen
دیکشنری فارسی به هلندی
رای دادن
मतदान करना
دیکشنری فارسی به هندی
رای دادن
memilih
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
رای دادن
صوّت
دیکشنری فارسی به عربی
رای دادن
להצביע
دیکشنری فارسی به عبری
رای دادن
投票する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
رای دادن
투표하다
دیکشنری فارسی به کره ای
رای دادن
oy vermek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
رای دادن
kupiga kura
دیکشنری فارسی به سواحیلی
رای دادن
ลงคะแนน
دیکشنری فارسی به تایلندی
رای دادن
ভোট দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
رای دادن
ووٹ دینا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راه دادن
تصویر راه دادن
گذاشتن راه برای کسی تا بگذرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رای دیدن
تصویر رای دیدن
صلاح دانستن، مناسب تشخیص دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی دادن
تصویر روی دادن
به وقوع پیوستن امری، رخ دادن، اتفاق افتادن، پدید آمدن و واقع شدن امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بای دادن
تصویر بای دادن
((دَ))
باختن، رشوه دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راه دادن
تصویر راه دادن
((دَ))
رخصت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راه دادن
تصویر راه دادن
اجازۀ عبور دادن، به یک سو رفتن و راه را برای عبور کسی باز گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرار دادن
تصویر قرار دادن
نهادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
اجازه دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازی دادن
تصویر بازی دادن
گول خوردن، فریفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاش دادن
تصویر پاش دادن
پراکنده ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
واگذاشت زبانزدی در منگیا (قمار) و ورزش نوبت خود را در قمار بحریف دادن، در بازیهایی مثل والیبال و فوتبال توپ را بهمبازی خود رد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تسکین دادن تسلی دادن، ایجاد آرامش بوجود آوردن امنیت، اطمینان دادن مطمئن ساختن، مسکن دادن منزل دادن
فرهنگ لغت هوشیار